کوچکترین هم که باشی سبز بودن آنقدر بزرگت می کند که عموفیلترچی را می هراساند. . . . خانه نو آماده شد... Amufiruz2.blogspot.com البته قبل از آماده شدن کامل خانه نو در بلاگر، خانه قبلیم را آماده کرده ام که انقدر دوستانم شرمنده ام نکنند. خانه ای در بلاگفا داشتم که به آنجا میروم. amufiruz.blogfa.com ............................. آهای عمو فیلترچی! قبلا حماقتت برام روشن شده بود. این کارت دیگه برام جدید نبود.
یادبود ندا
یک سال…
از هجوم ساکت یک اسم
تا خروش یک نگاه
ندا...
.
.
.
.........................
بشنوید:
شاید هیچوقت آهنگهای همیشه جاودان Yasmin levy را نشود فراموش کرد.
قریب به اتفاق کارهایش نه تنها کهنه نمیشوند، بلکه هر چه بیشتر دمخورش شوی، همانقدر بیشتر لذت میبری.
این آهنگش هم مثل همه آهنگهایش یک فاجعه! به تمام معناست و البته انتخاب اینیکی اصلن دلیل بر ترجیحش به آهنگهای دیگرش نیست.
اینجا میگذارمش. برای همه و به خصوص فسانه عزیز. شاید گوشهای از لذت تماشایش جبران شود.
نیروی سبز
در این یک سال و اندی به وجود آمدن جنبش سبز، بزرگترین دغدغه ذهنی من و بسیاری از دوستانم که کمابیش سبز بودند، نداشتن یک طرح کامل و مشخص از فعالیتها، اهداف، باورها، چشمانداز و برنامهی جنبش سبز بود تا با تکیه بر آن بشود یقین پیدا کرد و در مرحله بعد بشود از آن دفاع کرده و رسانهاش بود.
مدتی نیز بود که حال روحی بسیار بدی داشتم و وقتی با دوستانم به درد دل مینشستیم وضع آنها از من هم بدتر بود. این اواخر به این نتیجه رسیدیم که ریشهاش اساسن از وضعیت اجتماعی و سیاسی ست و به تعبیر من بی حرکتی و سکون و سکوت جنبش سبز بود.
دیشب وقتی بیانیه تاجزاده را خواندم حالم خوب شد. احساس سرزندگی کردم. امشب هم وقتی بیانیه هجدهم را دیدم که نامش را منشور سبز گذاشته بودند، انرژی را دیدم که وجودم را فراگرفت.
منشور سبز که همان بیانیه هجدهم میر حسین موسوی محسوب میشود، با وجود اینکه فقط طرحیست اولیه و همانطور که خود میرحسین موسوی آورده، قدمی برای شروع و تکمیلتر شدن و با وجود تمام نقدهایی که میتواند بر آن بیان شود، شروع دور جدیدی از فعالیتها درمسیر جنبش سبز است.
به خصوص که برای تکمیل آن راههای جدیدی برای تکثیر هرچه بهتر آن هم اندیشیده شده است.
این فایل متنی (PDF) منشور سبز و این هم فایل صوتی. (البته ای کاش در تهیه فایل صوتی کمی بیشتر حساسیت به خرج میدادند).
این انتخاب از میرحسین که از شفیعی کدکنی است را دوست داشتم:
طفلی بهنام شادی دیریست گم شده است
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را خبر کند
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر
.
.
.
..........................................
پ.ن1: بیانیههای هجدهگانه مبرحسین موسوی (یکم تا هجدهم و تا تاریخ بیست پنجم خرداد هشتاد و نه) هم در قالب کتاب موبایلی تهیه شده که اینجا میگذارم برای آنهایی که ندارند.
پ.ن 2: اولین نقد درخور تفکر بر همین منشور را هم اینجا دیدم که بد نیست نگاهی بیندازید.
آثار بچه هایم: امتحان انشا
در سوال سوم امتحان انشای بچههایم از آنها خواسته بودم که عبارت زیر را دریک بند ادامه دهند:
آسمان ابری روز جمعه... " مرا یاد زمستان میاندازد. این روز یک حال و هوای دیگری دارد. انگار روزهای بهار نیست. دنیا هم مانند این روز ابریست؛ سرد و تاریک. وقتی امام زمان (ع) بیاید این روزها خواهد گذشت. دنیا از زیر دست ستمگران خارج خواهد شد.
ابوالفضل دولتی، کلاس دوم راهنمایی، مدرسه استقلال روستای آهارمشکین
.
.
.
در سوال چهارم، یک بند انشا خواسته بودم که در آن از واژههای دوربین، شجاعت، سرزمین، شبنم استفاده کنند.
آن روز که از فرهنگسرا آمدیم،* شب در خواب میدیدم که یک دوربین به دست گرفتهام و وارد سرزمینی شدهام که همه با هم جنگ میکردند. یکی دست نداشت و دیگری پایش زخمی شده بود. من هم با شجاعت قدم برمیداشتم و از همه چیز عکس میگرفتم. مثلا از شبنمی که روی برگ درختان رنگ خون گرفته بود.
ویدا چولی، همان.
.
.
.
........................................
*: اسفندماه پارسال،گارگاه عکس یک روزهای در فرهنگسرای قیدار بود که من هم بعضی از بچههایم را برده بودم آنجا.
خیلی خوش گذشت. هم به من و هم به بچهها. البته از فرصت استفاده کردیم و خیلی از هنرها را به بچه ها معرفی کردیم. در تمام انشاهای بچههایی که آنجا بودند، ردپای فرهنگسرا بود.
برچسبها: آثار بجه هایم , ادبیات , بچه هایم , شهرم(قیدار) , من معلمم , هنر
آزادی
یک صبح از خواب برخواستم Stamattina me son svegliato
O bella ciao, bella ciao,bella ciao ciao ciao
آه بدرود(ای)زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود
یک صبح از خواب برخواستم Stamattina me son svegliato
و دشمن را اینجا(در سرزمینم) یافتم e io trovato l'invasor
آه ای پارتیزان، مرا با خود ببر O partigiano portami via
O bella ciao, bella ciao,bella ciao ciao ciao
آه بدرود(ای)زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود
آه ای پارتیزان! مرا با خود ببر O partigiano mi portami via
از آن که فرا رسیدن مرگ(م) را حس میکنم Io mi sento di morir
و اگر چون یک پارتیزان مردم E se io muoio da partigiano
O bella ciao, bella ciao,bella ciao ciao ciao
آه بدرود(ای)زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود
و اگر چون یک پارتیزان مردم E se io muoio da partigiano
آنگاه بایست مرا به خاک بسپاری Tu mi devi seppelir
مرا بر فراز کوهستان به خاک بسپاری E sepperlirmi lassu' n montagna
O bella ciao, bella ciao,bella ciao ciao ciao
آه بدرود(ای)زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود
مرا بر فراز کوهستان به خاک بسپاری E sepperlirmi lassu' n montagna
زیر سایهء گلی زیبا Sotto l'ombra d'un bel fior
و رهگذران E la gente che passeranno
O bella ciao, bella ciao,bella ciao ciao ciao
آه بدرود(ای)زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود
و رهگذران E la gente che passeranno
مرا خواهند گفت : چه گل زیبایی! Mi diranno che bel fior
این گل ِ (یک) پارتیزان است Quest'e fiore del partigiano
O bella ciao, bella ciao,bella ciao ciao ciao
آه بدرود(ای)زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود( ای) زیبا، بدرود
این گل ِ(یک) پاتیزان است Quest'e fiore del partigiano
کسی که برای آزادی جان داده Morto per la liberta
.................................
اگر برای آزادی بود، مرا هم بر فراز کوهستان به خاک بسپارید...
این موسیقی را هم گذاشتم اینجا (با کیفیت بالا) و اینجا (با کیفیت پایین) برای آنهایی که هنوز ندارندش.
برچسبها: سیاست , موسیقی , میچسبد لامذهب , وبلاگم
عکاسی
مثل همان خیابان فرعی که به خیابانی یکطرفه میرسد. که حتی دیگر نیاز نیست راهنما بزنی آنقدر که مسیرت مشخص است.
مثل همان جدول حل شدهای که بارها و بارها خودت با دستان خودت حل کردهای که حتی سوالهایش را هم از بر میگویی.
ترجیح میدهم به همان صدای پشت سر هم چکشهای بازارچه مسگرها گوش کنم و شاتر دوربینم را بزنم.
ترجیح میدهم به همان ویترین هزار رنگ فکر کنم و شاتر دوربینم را بزنم.
تا شاید تصویر تو را و تنهایی هزار سالهام را در این بازاچه قدیمی بین یکی از این تیرکهای موازی سقف، گم کنم.
موسیقی وبلاگ
وقتی برمیگردم و به روزگارم در این یک سال بعد از انتخابات سال پیش نگاه میکنم، روزهای خوشیم خیلی کمتر از بدحالیهایم بوده.
از همان روز بغض گلویم را گرفته و نفسم را تنگ کرده. در خیابان که راه میروم، خیلی جلوتر از پایم را نگاه نمیکنم. حلقه دوستیم تنگتر و تنگتر شده. تعداد دفعاتی که از ته دل خندیدهام از شمار انگشتان یک دستم هم کمتر است.
حااالم بده. خرااابه.
همیشه در روزهای مختلف زندگیم، موسیقیهای مختلفی آمدهاند و رفتهاند. با آن موسیقیها بوده که تحمل همهی اینهمه بدحالیها برایم کمی راحتتر میشود.
نوعش و زبانش و ریتمش برایم فرقی ندارد. وقتی یک موسیقی به دلم مینشیند، آنقدر گوش میدهم تا موسیقی خسته شود از پخش شدن. زیاد در فکر دانستن نام و نشان آهنگی که میشنوم هم نیستم.
این نظرسنجی گوشه وبلاگ را که گذاشتم، فهمیدم همه مثل من به تکرار زیاد علاقه ندارند.
از این به بعد زود به زود عوض خواهم کرد و فقط روز اول هر موسیقی خودش به صورت اتو استارت شروع به پخش میشود و باقی روزها خودتان میتوانید اگر خواستید پخشش کنید.
لینک دانلودش را هم میگذارم کنار پستی که درباره همان موسیقی نوشتهام.
اما برایم مهم است که تا زمانی که موسیقی در وبلاگ پخش میشود، همنشین خودم باشید برای شنیدنش.
این همراهی را در شنیدن موسیقی از وبلاگ را خیلی دوست دارم.
احساس دوستی بیشتری میکنم.
نظراتتان را درباره موسیقی هم بدانم خوشحال میشوم.
.
.
.
فعلن تا 22 خرداد، این را گوش میدهم.
غم از صدایش میبارد.
صدایی که انگار انقلاب میکند.
آنقدر آرام و رام در آغوش آهنگ خوابیده که بدون توجه به آهنگ حتی، میشود حرفش را فهمید. چه برسد به آن زمانی که شعر زیبا را هم بفهمی...
.
.
.
...........................
آهنگ قبلی را هم اینجا گذاشتم. از Nat King Cole بود. البته من آن را برای اولین بار در متن فیلم In the mood for love شنیدم. فیلمی که خودش یک پست جداگانه میخواهد اگر سوادش را داشته باشم.
برچسبها: دلنوشته , موسیقی , میچسبد لامذهب , وبلاگم
یک سوال
خدایا!
پس "من" را برای چه آفریدی؟
اگر پیامبرت "آخرین" بود؟!!
نکند من یک روز زودتر زاده شدهام؟!!
ترافیک
تا به حال تو شهر کوچیکمون اینهمه اتوبوس یه جا ندیده بودم.
کل شهر ترافیک! شده.
خدا میدونه من بدبخت فردا صبح زود از کجا اتوبوس گیر بیارم تا منو تو تهران به کلاسم برسونه.
جمعهها کلاس طراحی دارم.
مطمئنم هیچ نیرویی بهجز همین استادم نمیتونست اینقدر منظم منو مجبور کنه تا اینهمه راه رو یه روزه برم و برگردم.
انگار فردا کل شهرمون خالی میشه از جمعیت.
واقعن ینی انقدر جمعیت داریم و اصلا دیده نمیشن؟!
مردم خونه نشیننا!
خدا فردارو به خیر کنه.
.
.
.
.................................................
پ. ن: یه نظرسنجی گذاشتم گوشه وبلاگم درباره موسیقی که داره پخش میشه!
لطفا نظر بدین.
برام مهمه.
برچسبها: دلنوشته , شهرم(قیدار) , وبلاگم
اخلاق مرد. زنده باد اخلاق
امرو ز 13خرداد ماه، دقیقا یک سال از آن مناظره معروف میگذرد.
روزی که اخلاق مرد.
نتیجه همین اتفاق برای من بسیار بزرگ بود.
وقتی مناظره تمام شد با خودم ثانیه شماری را روشن کردم. معیار بسیار بزرگی به دستم افتاد تا شناختم را از خیلی چیزها تکمیل کنم.
از حکومت و نظام و امید برای اصلاح نابسامانیهای بسیارش گرفته تا مردم کشورم و حتی تمام آنهایی که میشناختم و دوست بودم و رابطهای با آنها داشتم.
تمام مردم برای من به دو دسته تقسیم شدند و این دو دسته شدن، تأثیر زیادی هم بر روی روابطم گذاشت.
از بحث انتخابات و مشروعیت آن و حوادث بعد از آن هم که بگذریم "بعد از همان مناظره" دیگر میتوانم با جرأت بگویم:
"من آین آقایی را که میگویند رئیس جمهور است را با تمام کسانی که به او رأی دادند و تمام کسانی که از او حمایت کردند و تمام کسانی که در برابرش سکوت کردند را قابل قبول برای داشتن قدرت در کشورم نمیدانم. اینان مشروعیت ندارند."
حتی به هیچ وجه مایل به دوستی یا داشتن هر نوع رابطه صمیمی نیز نیستم. از برگترینشان گرفته تا کوچکترینشان.
از خیلی از آنها بدم هم میآید.
همهشان را خیانتکار میدانم. چه آنهایی که از بلایی که بر سر اخلاق آمد خبر داشتند و چه آنانی که فقط فرستنده گونیهای سیبزمینی را میدیدند. به من و کشورم و تاریخ خیانت کرند. دانسته یا ندانسته.
اما به پیشنهاد دوستی عزیز این جمله را برای امروز (با کمی تغییر رنگ) میپسندم.
ادب مرد به ز دولت اوست.
ادب مرد به ز دولت اوست.
ادب مرد به ز دولت اوست.