امرو ز 13خرداد ماه، دقیقا یک سال از آن مناظره معروف میگذرد.
روزی که اخلاق مرد.
نتیجه همین اتفاق برای من بسیار بزرگ بود.
وقتی مناظره تمام شد با خودم ثانیه شماری را روشن کردم. معیار بسیار بزرگی به دستم افتاد تا شناختم را از خیلی چیزها تکمیل کنم.
از حکومت و نظام و امید برای اصلاح نابسامانیهای بسیارش گرفته تا مردم کشورم و حتی تمام آنهایی که میشناختم و دوست بودم و رابطهای با آنها داشتم.
تمام مردم برای من به دو دسته تقسیم شدند و این دو دسته شدن، تأثیر زیادی هم بر روی روابطم گذاشت.
از بحث انتخابات و مشروعیت آن و حوادث بعد از آن هم که بگذریم "بعد از همان مناظره" دیگر میتوانم با جرأت بگویم:
"من آین آقایی را که میگویند رئیس جمهور است را با تمام کسانی که به او رأی دادند و تمام کسانی که از او حمایت کردند و تمام کسانی که در برابرش سکوت کردند را قابل قبول برای داشتن قدرت در کشورم نمیدانم. اینان مشروعیت ندارند."
حتی به هیچ وجه مایل به دوستی یا داشتن هر نوع رابطه صمیمی نیز نیستم. از برگترینشان گرفته تا کوچکترینشان.
از خیلی از آنها بدم هم میآید.
همهشان را خیانتکار میدانم. چه آنهایی که از بلایی که بر سر اخلاق آمد خبر داشتند و چه آنانی که فقط فرستنده گونیهای سیبزمینی را میدیدند. به من و کشورم و تاریخ خیانت کرند. دانسته یا ندانسته.
اما به پیشنهاد دوستی عزیز این جمله را برای امروز (با کمی تغییر رنگ) میپسندم.
ادب مرد به ز دولت اوست.
ادب مرد به ز دولت اوست.
ادب مرد به ز دولت اوست.
17 نظر:
منظورت همون 13 خرداده دیگه؟
مناظره؟؟؟ مشاجره؟؟ جنگ؟ گلوله؟ سنگ؟
عکس زنم رو نشون بدی عکس خواهرت رو نشون میدم.
اون شب فک کنم تا سه بیدار بودیم
چقدر ما خل بودیم ها
بگم؟ بگم؟
لايك
چقدر تمام دلم درد می کند
و تمام مغزم
راستش را بخواهی تمام آدم بودنم درد گرفته...
من هم همینطوری شدم مردم رو دو دسته میکنم با همین حس و حال
ادب مرد به از دولت اوست.
کاش می فهمیدن..........
عجب حس و اضطرابي بود اون شب
این شکاف دیگر پر نخواهد شد حتی اگر این حکومت نسلها به طول بینجامد
آخرش یه شب همینجا سر این کوچه.....
دو دستگي انسانها ابدي نيست . در همين يك سال گذشته ، عده اي كه به هر دليلي ان طرفي بودند اين طرفي شدند و اين مايه خوشبختي بود. نه به دليل اينكه هدف لشكر كشي باشد و كميت مهم . درد وجدان براي آناني كه هنوز بويي از انسانيت برده بودند وبالا رفتن آگاهي مردم از انچه عامل اين اتفاقات بود باعث شد كه كفه ترازو به نفع دلسوزان سنگين شود.نا اميد نبايد بود . اندكي صبر،سحر نزديك است.
باز هم ممنون از همراهيتان .
کو اون دزدهایی که می گفتی می گیرم؟
بجز اخلاق وعده ها هم مرد.
عجب زود گذشت ..با تقسیم بندیت کا ملا موافقم عصبانیت اون روزهام تموم شده دیگه اون نفرت سابق رو ندارم-کار گذر زمانه-اما هنوزم ادمها رو به دو دسته تقسیم میکنم ..
راستی اون شب برای من یه اتفاق جالب هم افتاد کسی که هیچ وقت توی زندگیم زیاد دوستش نداشتم اون شب فهمید که ادب مرد به ز دولت اوست ..و خوب روابطمون ناگهان گل انداخت..
آقا تبريك ميگم! بلاگت درست شده! ديگه ستارهاست نيست!
اين يه نفر كه تو نظر سنجي گفته توجه نميكنم كيه؟!!!:دييپيژيتيغيفيقيسيديويميكيگشيضيصيثيظيطي!
نظر قبليمو كامل و با دقت بخون! نكته داره!
آهای آيندگان، شما که از دل توفانی بيرون می جهيد
که ما را بلعيده است.
وقتی از ضعفهای ما حرف می زنيد
يادتان باشد
از زمانه سخت ما هم چيزی بگوييد...
آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.
اين را خوب می دانيم:
حتی نفرت از حقارت نيز
آدم را سنگدل می کند.
حتی خشم بر نابرابری هم
صدا را خشن می کند...
اما شما وقتی به روزی رسيديد
که انسان ياور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوری کنيد!/ برتولت برشت
( نقاشچی باشی )
موافقت خودم را با حرف هایت اعلام میدارم.
ربطی به نوشته ات نداره:
خب چی میشه بازم میگم..!
ولی..!هیچی!!!
ارسال یک نظر