من یک معلمم 9: شعار

در سوال 3 امتحان انشای سال دوم راهنمایی مدرسه راهنمایی روستای آهارمشکین از بچه‌ها خواسته‌ام 3 شعار بنویسند.
اولا که همه وقتی خواسته‌اند از رهبر شعاری بنویسند نوشته‌اند:
الله اکبر خمینی رهبر.
خیلی‌ها هم شعار‌های مشترکی نوشته‌اند.
ولی در میان آن‌ها چند‌تایش برایم جالب بود:
-خونی که در رگ ماست، خمینی رهبر ماست.
- مردم.
- ما می‌میریم ولی نمی‌گذاریم ظلم بشه.
- استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ایرانی.
- دانشجو می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد.
- حسین حسین شعارشون، تجاوز افتخارشون.
- الله اکبر.
.....................................
همراه نوشت: این روستا یکی از روستاهای دور افتاده است که جاده‌اش هم تازه آسفالت شده.

26 نظر:

شادي ۲۵/۱۰/۸۸ ۲:۱۴ قبل‌ازظهر  

اي جانم
مردم!
چه خوب كه تقلب نمي كنن

ناشناس ۲۵/۱۰/۸۸ ۱:۵۲ بعدازظهر  

چه سوالای جالبی می دی به این بچه ها!!!...چه خووب که اون ها مثه بچه شهری ها درس نمی خونن و خلاقیت هاشون خفه نمی شه!... کلی با شعاراشون حاال کردم ... این ینی بالا رتن سطح آگاهی حتی در روستایی دور افتاده که تازه جاده اش آسفالت شده.جیگرشون!
(نقاشچی باشی )

مژگان ۲۵/۱۰/۸۸ ۳:۴۲ بعدازظهر  

سلام
ایول کلی کیفور شدم!بازم بگم حسودیم میشه به بچه هات معلمی که شعار بخواد خوب کم پیدا میشه.ما که ندیدیم حتی موضوع انشایی که ابتکار داشته باشه حالا شعار بماند!بااین نوشته واقعاتصمیم گرفتم بیام آهار مشکین!

زهرا ۲۵/۱۰/۸۸ ۵:۵۴ بعدازظهر  

سلام
اولندش مرسی که بالاخره تو جمع دوستیتون یکی به من سیگناله مثبت داد خیر از جونیت ببینی.
منم اصلا با شما نبودم من با همون دوسته بد اخلاقه،عصبیت بودم...خدا به دادم برسه الان عصبی می شه
(شکلک خنده)(اینم واسه اون دوستت که عاشقه شکلک گذاریه!ولی می ترسه قوه ی خیالش آسیب ببینه)
اینکه مژگان معرفی نکرده کار بسیار عالی کرده،از همین جا کمال تشکر را دارم
خدا وکیلی شما ها هر کی رو نشناسید ولی واستون نظر بگذاره،نظرش بد هم نباشه باید تروره شخصیت کنید آخه این درسته؟ نه این درسته؟نه درسته؟(گریه)
روزگار بده دیگه!!!!!!

سین دخت ۲۵/۱۰/۸۸ ۶:۴۵ بعدازظهر  

وقتی معلم می شی چقدر می شه امیدوار بود که فردا شاید یه شکل دیگه باشه
کاش چند تا معلم باشن که بشه به فردا دلخوش شد
بعضی ها هنوز تو خمینی رهبرن و بعضی ها تو تجاوز افتخارشون...

فرزاد محمدی ۲۵/۱۰/۸۸ ۸:۱۷ بعدازظهر  

دم صدا سیما و شما و بچه ها گرم!

چشم به راه ۲۶/۱۰/۸۸ ۸:۱۵ قبل‌ازظهر  

خوشحالم كه با وجود معلماني چون شما موضوعات انشاي امروزمون از علم بهتر است يا ثروت فراتر رفته.زنده باد معلم جوان و خلاق روستاي آهار مشكين .

براندو ۲۶/۱۰/۸۸ ۱۱:۳۸ قبل‌ازظهر  

درود بر تو
با این وضعیت فکر می کنم روزه موعود نزدیکه
برای زهرا خانوم
چرا دیگه نظر نمی زارید از نظراتتون خوشحال می شدم بازم بیاید

زودیاک ۲۶/۱۰/۸۸ ۱۲:۵۵ بعدازظهر  

کلی حالیدم به جان عمو!
اگه میشه شعارای مثبت و سانسور کن! چرا اونا شعارای ما رو سانسور می کنن!!:دی
می تونی چند تا شعار رادیکالم اضافه کنی ته اش!!:)

پنجره ۲۶/۱۰/۸۸ ۴:۵۵ بعدازظهر  

بگو مواظب تازه آسفالتشون باشن اینقد نزار برن روش هی شعار بدن...
_________________________________

برای زهرا(مژگان دوست):
من فقط خواستم ببینم چقد تحمل داری
چقد واقعا" درسات رو خوندی (روانشناس)
معذرت...
گاهی وقتا کمی اون پنجره رو باز کن بزار هوای تازه بیاد تو اتاق...
(چشمک)

هادی ۲۶/۱۰/۸۸ ۵:۴۰ بعدازظهر  

عجب شعارهایی نوشتن جدا این بچه ها!

من که خیلی خوشم اومد!
راستی اون انشای گلزار رو هم بذار اینجا حتما!!!!

ناشناس ۲۶/۱۰/۸۸ ۱۰:۵۸ بعدازظهر  

با ابن موزیک زیبا لحظه ای جان گرفتم

ممنون

عموفیروز ۲۶/۱۰/۸۸ ۱۱:۳۰ بعدازظهر  

برای شادی:
می‌فهمم. ولی البته تقلب هم می‌کنند.
.......................
برای نقاشچی‌باشی:
نظر لطفته. البته فکر نکنم بچه شهریام درس بخونن. من تو شهرم درس میدم. ولی قبول دارم خلاقیت اونا خیلی بالاتره. البته این یعنی بالا بردن سطح آگاهی.
قابل نداره.
.......................
برای مژگان:
نوش جان. البته بازم لطف داری. روزی بیا که منم باشم. اولا میخوام نتیجه تحقیقاتت رو بدونم. بعدش می‌خوام یه چند تا تحقیق دیگه بهت بدم.
.......................
برای زهرا:
تو بازم که داری حرف خودتو می‌زنی!
دختر خوب من دارم می‌گم من رفتار بدی با تو نداشتم و ندارم. باز می‌گی ترور شخصیتی.
می‌خوام ببینم از اینایی که تو کامنت‌دونی من نظر میدن چند تاشونو می‌شناسم؟ اتفاقا مطلب قبلیمو واسه همین گذاشتم.
اصلا جایی واسه معرفی مژگان نمیمونه. من دعوتت می‌کنم. هم بیا دوستتو ببین هم بیا معرفی شو واسه ما. حالا دوستتم ندیدی ندیدی اصلا نیومدیم نیومدی ولی بیا نظر بذار.
یه بارم میگم انقدر درباره ادما زوذ قضاوت نکن. روزگار میتونه خوب باشه.
........................
برای سیندخت:
قبول دارم ولی وقتی تعداد دانش‌آموزام رو با کل دانش‌آموزا مقایسه می‌کنم هیچ امیدی باقی نمیمونه.
........................
برای فرزاد:
مخلصیم.
.......................
برای چشم به راه:
مرسی از لطفت.
زنده بچه‌های روستای آهارمشکین که معلمشون بدون اونا تبدیل به یه مرده متحرک میشه.
.......................
برای براندو:
دیگه ازین فکرا نکن.
.......................
برای زودیاک:
نوش جان عمو.
عمو جان سانسور نکردم تا همه ببینن همون یه کلمه مردم میچربه به سیصد و شصت و پنج روز شعار جانم فدای رهبر همه‌شون.
.......................
برای پنجره:
روی آسفالت شعار نمیدن.
نتها جایی که تونستن شعار بدن برگه‌های من بود.
.......................
برای هادی:
ممنون.
حتما این کارو میکنم.
.......................
برای ناشناس:
مرسی عزیز.
نوش جان.
همیشه اینجا ست. بهانه‌ای واسهاینکه همیشه بیای و موسیقی گوش بدی.
شایدم معرفی کنی خودتو.

پلپلک ۲۷/۱۰/۸۸ ۱۲:۳۲ قبل‌ازظهر  

سلام چرا نوشته های من نمیمونه؟
از این مطلب خیلی خوشم اومد این موضوع رو شما بهشون داده بودین ؟دل ادمی گاهی برای این طفلای معصوم میسوزه که بیشتر شون تا ابد طوطی میمونن چند تا شوت بتونن از پیله بیرون بیان خدا میدونه..

سودا ۲۷/۱۰/۸۸ ۷:۱۷ بعدازظهر  

ذحلم گتمیش!!!

شبگرد قلم به دست ۲۸/۱۰/۸۸ ۱۰:۱۸ قبل‌ازظهر  

يادمه معلممون موضوع انشايي رو حدود 18 سال پيش به ما داده بود مامانتون رو دوست داريد يا مامانتون رو
مسخره بودخيلي هم مسخره بود
اما جاي تاسف داشت وقتي كه يكي از بچه ها تنها توي يه خط نوشته بود كه
مامان باباي من رو فرشته ها دوست دارن اونا الان 3 ساله رفتن پيش خدا
معلم از دادن موضوع انشا پشيمون شد

سارا ۲۸/۱۰/۸۸ ۱۰:۲۰ قبل‌ازظهر  

پس کامنت من کو؟
چند روز پیش نوشتم

من ۲۸/۱۰/۸۸ ۱۰:۲۷ قبل‌ازظهر  

نمیشه چشم و گوش مردم رو بست
حتی اگه تو دور افتاده ترین روستا نسبت به پیاتخت باشن و جاده شون هم تازه آسفالت شده باشه.

ناشناس ۲۸/۱۰/۸۸ ۱۱:۱۵ قبل‌ازظهر  

;کاش شاگرد این مدرسه بودم....ماه لی لی

عموفیروز ۲۸/۱۰/۸۸ ۵:۵۳ بعدازظهر  

برای پلپلک:
نمیدونم.
بله طراح سوال من بودم.
چهار نفر ازین کلاس را مطمئنم از پیله بیرون آمده‌اند. مطلب بعدیم انشای یکی از آنها خواهد بود.
........................
برای شبگرد:
می‌فهمم.
اتفاق تقریبا مشابهی هم برایمن افتاده بود.
اگر آن پایین برچسب ن معلمم را بزنی می‌آید. (من معلمم 2)
.......................
برای سارا:
احتمالا برای مطلب قبلی کامنت گذاشتی.
آخر با وجود اینکه این مطلب را نوشته بودم رفته بودی آنجا کامنت گذاشته بودی. حدس زدم اشتباهی رفتی.
راستی سپاس.
......................
برای من:
می‌حواستم بنویسم موافقم ولی می‌نویسم موافق نیستم.
این‌ها توانسته‌اند.
اینی هم که می‌بینی ماحصل چیز دیگریست متأسفانه.
......................
برای ماه لی لی:
(...)

من ۲۸/۱۰/۸۸ ۹:۲۹ بعدازظهر  

متوجه جواب کامنتت نشدم.

عموفیروز ۲۸/۱۰/۸۸ ۱۰:۳۲ بعدازظهر  

برای من:
منظورم این بود که تلوزیون خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنیم تونسته هیپنوتیسم کنه.
و این ماییم که باید چشم و گوش‌هایی رو که بجز تلوزیون هیچ منبعی برای دیدن و شنیدن ندارن رو باز کنیم.
سهم من یه مدرسه‌ست و همین برگه‌ی امتحان!
اما چند تا مدرسه و برگه‌ی امتحان تو کشور هست که من و تو اصلا نمی‌بینیمشون؟

ناشناس ۲۹/۱۰/۸۸ ۱:۳۱ قبل‌ازظهر  

منظورم این بود که بچه های روستا خلاقیتشون خیلی بهتر است از به شهری ها! و چه خووب که مدل بچه شهری ها و به سبک اونها درس به اونها آموزش داده نمی شه و سرشون از یه سری مزخرفات پر نمی شه!!!....فک کنم کمی بد منظورم رو گفتم اون بار :)
نقاشچی باشی

متین ۱/۱۱/۸۸ ۸:۵۰ قبل‌ازظهر  

چه عالیه که از کارت لذت می بری.از بودن کنار این بچه ها،زندگی کردن باهاشون.اینجور کار کردن سختی های خودشم داره که ما فقط خوبیهاشو می بینیم.

ناشناس ۸/۱۱/۸۸ ۴:۰۵ بعدازظهر  

سلام دوست عزیز تازه با اینجا اشنا شدم.روستای قیدار خیلی توجهم رو جلب کرد.چون چند نفر که اهل اونجا هستن رو میشناسم من عاشق سیب و زردالوو هسته های اونجام.
بچه های کلاست و مخصوصا خودت ایول دارینو
موفق باشی.

ناشناس ۱۳/۱۱/۸۸ ۳:۵۷ بعدازظهر  

سلام من یکی از غریبه های خیلی اشنایم خواستم بگم اینقدر حرفهای سیاسی می نویسی و ادرس دقیقتم که تو وبلاگت هست اذیتت می کننا(وضع خیلی خراب حتا تو همین قیدار) حواست باشه
خواه گوش کن خواه نکن
BYE

درباره من

عکس من
اولش از یک عروسک شروع شد که گرچه اصلن وجود خارجی نداشت ولی من شبیهش بودم و اصلن احساس میکردم خود آن عروسک شده ام. معلم زبان انگلیسیم که البته اگر بخواهم شغلم را بگویم طراحی و عکاسی کار میکنم.

بشنوید