طرح

چرا انقدر فرق میکند،
طراحی هایم با خودت؟!!
من که مدت هاست همان خط ها و حاشورها را تکرار میکنم!
فراموشت نکرده ام.
کاش کمی بیشتر نگاهت میکردم.

31 نظر:

سین دخت ۲۲/۱۲/۸۸ ۶:۳۳ قبل‌ازظهر  

برو دوباره نگاش کن
تا هنوز فرصت هست
گاهی زود دیر می شه...

زودیاک ۲۲/۱۲/۸۸ ۹:۵۷ قبل‌ازظهر  

خیلی وقت ها اینطور می شود. لامصب. شاید هم همیشه!
چه زیبا روی زیبا سوی هستند در عکس هایشان!

مهتا ۲۲/۱۲/۸۸ ۱۲:۱۱ بعدازظهر  

این حسرت و بغض همیشه تو دیدن عکسها هست..

فرزاد محمدی ۲۲/۱۲/۸۸ ۱:۰۲ بعدازظهر  

ای جان!؟ یاد ... انداختیم.منظورت اون بود!؟
و یاد بوف کور البته.

ناشناس ۲۲/۱۲/۸۸ ۳:۲۲ بعدازظهر  

هاشورها قراره حس ات رو پیاده کنن! می دونم می دونی اما گفتم که نخوای بی خیال شی! نقاشچی باشی

زهرا ۲۲/۱۲/۸۸ ۸:۴۵ بعدازظهر  

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

(شکلک سر تکان دادن)

سميرا ۲۲/۱۲/۸۸ ۱۰:۱۲ بعدازظهر  

مطمئن باش نگاهش كرده اي. زياد هم نگاهش كرده اي.
مي دوني ميخواهي طرحش را با همه مهرباني ها و خوبي هايش چهره اش را زيباتر كني. اين خوبه. ولي مي دانم خوبي هايش فراوانند و تو عاجز از اين طراحي.
من اين جوري هستم وقتي مي خواهم طرح او را بكشم. هزاران بار پاره كرده ام و آخر هم ناراضي بلند مي شوم.
زوده كه بتواني. شايد اگر خوابش را ديدي، طرح ات همان شود كه مي خواهي.

مژگان ۲۲/۱۲/۸۸ ۱۰:۵۶ بعدازظهر  

سلام
زاویه دیدت روعوض کن !

نیما(سهند ۲۳/۱۲/۸۸ ۱۱:۰۶ قبل‌ازظهر  

چه مدت لازم بود کلمه ای بر زبان اید.

ناشناس ۲۳/۱۲/۸۸ ۱۲:۲۷ بعدازظهر  

بذار دلت عکسش را بکشه....از دستات دست بردار..ماه لی لی

عموفیروز ۲۳/۱۲/۸۸ ۱:۱۴ بعدازظهر  

برای سیندخت:
کجا برم؟
................
فرزاد:
نوش جان.
................
نقاشچی باشی:
باشه.
بیخیال نمیشم.
................
زهرا:
خوشم میاد اینجا شکلک نداره و تو قشنگ حالت گرفتستا!
ولی کم نمیاری که.
(شکلک عصبانیت)
................
سمیرااا:
مگه قرار نبود تو اسمت و با آ بلند تر بنویسی؟
راستی تو هم طراحیکار میکنی؟!!
چه خوب!
................
مژگان:
زاویه دیدم؟!!
به چی؟!!
به کی؟؟!
خوبی؟!!
................
نیما(سهند):
چی؟
................
ماه لی لی:
سعیمو میکنم...

پلپلک ۲۴/۱۲/۸۸ ۱۲:۱۹ قبل‌ازظهر  

سلام دوباره نمیدونم بعضی ها چه جوری برای شعر ها توضیح مینویسن من که هر کاری میکنم نمیتونم شرح بدم ! لذت بردم..

شادي ۲۴/۱۲/۸۸ ۱۲:۴۶ قبل‌ازظهر  

چهره ها كه از خاطرم رفته
فقط مونده بويي كه اونم داره پير ميشه

سودا ۲۴/۱۲/۸۸ ۱:۴۰ بعدازظهر  

هنوزم؟

ساعت 4 ۲۴/۱۲/۸۸ ۷:۳۶ بعدازظهر  

بیشتر سعی کن عمو خدا را چه دیدی شایدم شبیه شد

کانون داستانی نیم دایره ۲۵/۱۲/۸۸ ۱۱:۵۹ قبل‌ازظهر  

http://nimdayereh.persianblog.ir/post/28/
جزوه آموزشي داستان + برنامه کارگاه هاي نيم دايره... + تمريني خلاقه و جديد براي عيد.
بعد از عید، روز 18 فروردین ماه، ساعت 16:30 در فرهنگسرای خاوران، طبقه دوم، سالن اجتماعات منتظر شما هستیم...
مصطفی مردانی. کانون نیم دایره...

هادی رفیعی ۲۵/۱۲/۸۸ ۵:۰۵ بعدازظهر  

هرچقدر هم شبیهش رو بکشی باز خودش نمیشه!
تو تصویر یه چی میگه و خودش یه چی دیگه!

هادی ۲۵/۱۲/۸۸ ۵:۰۸ بعدازظهر  

راستی یه سوتی غ.ا دادی به محض درست کردن، این نظر رو پاک کن نتونستم نظر خصوصی بذارم!

مداد ۲۶/۱۲/۸۸ ۱۱:۵۸ بعدازظهر  

اکثر پست هاتون را خوندم.لینکتون کردم تا هر وقت آ÷ کردین متوجه بشم...پست مربوط به کیهان را خوندم و یاد هفته نامه ی همت افتادم...نمی دونم آخه تا کی تخریب شخصیت؟
میشه بگین قضیه 7 تا کتاب چیه؟

خلیل ۲۷/۱۲/۸۸ ۹:۱۴ قبل‌ازظهر  

سلام، یادداشت را عوضی گذاشتم توی نوشته ی قبلی ات.

آرش ۲۷/۱۲/۸۸ ۱۰:۳۴ قبل‌ازظهر  

سلام.خوبی عزیز ؟
راستش وقتی به سال 88 وانچه در ان گذشت مینگرم حس غریبی دررگ هایم جریان میگیرد تلخی وبهت وامید؛تضاد وتناقض...!
امیدوارم سال 89 سال خوبی برای مردمی با این درد ها صبور باشد...
اخرین پست سال 88 را نوشتم فرصت داشتید یادی از کلبه حقیر کنید

مهتا ۲۷/۱۲/۸۸ ۱۲:۳۶ بعدازظهر  

عمو فیروز عزیز سال نو مبارک..

مرضیه ۲۷/۱۲/۸۸ ۳:۱۷ بعدازظهر  

سلام عمو

مردم از بس بهم سر زدی
آخه بسه دیگه
!

عموفیروز ۲۷/۱۲/۸۸ ۱۰:۴۸ بعدازظهر  

برای سودا:
آره. هنوزم.
................
برای ناشناس:
علیک سلام عزیزم.
U?
................
برای هادی رفیعی:
نه هادی جان درسته چک کردم.
اینم لینک لغت نامه دهخدا:
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-a684ae8fa92c48ba86a9d4fbec220851-fa.html
البته هاشور هم درسته.
................
مداد:
مرسی.
هفت تا کتاب که بیشتر دوست داری رو معرفی کن همین!
................
مهتا:
سپاس.
سال نوی تو هم مبارک مهتا.
سال خوبی داشته باشی.
................
برای مرضیه:
اینترنت نداشتم.
خوب دعوا نداره که!
چرا میزنی؟

ساعت4 ۲۸/۱۲/۸۸ ۴:۵۳ قبل‌ازظهر  

پس همزمانی شما چی شد عمو!!!!!!!!
دست از سر این معشوقه ترسناک و مرگبارت بردار سال نو اومده دیگه
در ضمن چرا جواب نظر درخشان منو ندادی

هادی ۲۸/۱۲/۸۸ ۱۱:۴۶ قبل‌ازظهر  

ما که چیزی نگفتیم،
اگه هاشور کلمه خارجیه پس میشه با هر املایی نوشتش!
اما خداییش غلط املایی خیلی زیاد شده تو پستهای وبلاگها!
همین امروز 3 تا دیگه گرفتم!!!

ناشناس ۲۸/۱۲/۸۸ ۳:۳۲ بعدازظهر  

منم چندتا کتاب نام بردم توی کامنت دونیه اون پست مخصوص...راستی نورزوتون خجسته!

ناشناس ۲۸/۱۲/۸۸ ۳:۳۳ بعدازظهر  

طبق معمول یادم رفت درکامنت قبلی اسمم رو بنویسم...نقاشچی باشی

مرضیه ۲۸/۱۲/۸۸ ۱۱:۳۶ بعدازظهر  

من کی دعوا کرددددددددددددددددددددددددم؟!
الان دارم دعوا میکنم نه اون موقققققققققققققققققققققققع!

مرسی اومدی عمو...

عیدت یه عالمه عیدی بدی ایشالا(یه کم هم بگیری!)

عیدی ما هم فراموش نشه!
;)

مرضیه ۲۸/۱۲/۸۸ ۱۱:۳۶ بعدازظهر  

من کی دعوا کرددددددددددددددددددددددددم؟!
الان دارم دعوا میکنم نه اون موقققققققققققققققققققققققع!

مرسی اومدی عمو...

عیدت یه عالمه عیدی بدی ایشالا(یه کم هم بگیری!)

عیدی ما هم فراموش نشه!
;)

عموفیروز ۲۹/۱۲/۸۸ ۳:۳۶ قبل‌ازظهر  

برای ساعت 4:
همزمانی من که فرق میکرد با همزمانی شما.
من همزمانی یهجور دیگه بود.
چه توصیف عجیبی!
ترسناک!
مرگبار!
آخه چه جوابی میدادم؟!!
....................
هادی:
چیزی که گفتید ولی ما ناشنیده میگیریم.
....................
نقاشچی باشی:
مرسی از کامنتت.
دیدم.
سپاس.
....................
مرضیه:
به هر حال دعوا داری دیگه.
حالا نمیشه نه عیدی بدیم نه عیدی بگیریم.
اصلا انگار نه انگار که عیده.

درباره من

عکس من
اولش از یک عروسک شروع شد که گرچه اصلن وجود خارجی نداشت ولی من شبیهش بودم و اصلن احساس میکردم خود آن عروسک شده ام. معلم زبان انگلیسیم که البته اگر بخواهم شغلم را بگویم طراحی و عکاسی کار میکنم.

بشنوید