اعتراف بازی

توی سه چهار تا از وبلاگا (دیوونه خونه من ، جیرجیرک ، فولوکس و ...) یه پست زنجیره ای خیلی خوب دیدم.
اونا همدیگرو دعوت کردن که 5 تا خصوصیت بد خودشونو تو وبلاگشون بذارن.
من اصلا مهمونی غریبه نمیرم. به خصوص متنفرم که بدون دعوت جایی برم ولی ایندفعه بدون اینکه اونا دعوتم کنن از مهمونیشون خوشم اومد و مینویسم.
اولندش: هیچ کاری رو تا آخر انجام نمیدم. (البته نه هیچ کاری) ولی همیشه یه کاری رو شروع میکنم و خیلی سریع توش پیشرفت میکنم ولی یهو میزنه به سرمو ولش میکنم و میرم پی یه کار و برنامه دیگه. اصلا آهسته و پیوسته تو وجودم نیست.
دومندش: خیلی خیلی خیلی دیر عصبانی میشم (این خیلی بده) و این باعث میشه انتظارات اطرافیانم از من خیلی سنگین میشه و اصولا خیلی وقتا یادشون میره که منم یه آدمم و امکان داره اعصابم خورد بشه. ولی واویلا از روزی که عصبانی بشم. (اینجاشو میدونم خیلی بدتره) باید حتمن یه جوری خودمو تخلیه کنم. حالا چه با داد زدن، چه شکستن، چه بی اعتنایی و چه منتظر معذرت خواهی و نوازش خیلی جدی و گرم بودن. (همشون خیلی شدید).
سومندش: وقتی میبینم یکی از اطرافیانم داره درباره من اشتباه میکنه، به خصوص وقتی که یه سوء تفاهمی کهنباید به وجود اومده تلاشی برای توضیح و حل اون قضیه نمیکنم و میذارم طرف قشنگ با اون افکارش اذیت بشه و بعد اگه دیدم رفتار بدی نشون نداد شاید بهش توضیح دادم.
چارمندش: اصولا آدما دو نوعن. یا دوست یا غریبه. خیلی سخت با افراد ارتباط برقرار میکنم و اگه با کسی دوست شدم با تمام وجود بهش انرژی میدم و ازش حمایت میکنم. اصولا فامل نمیشناسم و مهمونی نمیرم مگر اینکه یه وجه مشترک (دوست) تو اون خونه داشته باشم. اگه کسی دوستم نبود من هیچ تمایلی به رد شدن از کنارش (حتی) ندارم. انرژی منفی میدم خفن! آدما هم یا خیلی دوسم دارن یا خیلی دوسم ندارن.
پنجمندش: خیلی شلخته شدم. جدیداً
............................
پ.ن: یه مدتیه دارم سعی میکنم همه اینارو یه کم کمترکنم. نمیدونم تا چه حد موفق بودم ولی احتمالا اونایی که از قبل با من آشنا بودن متوجه تغییراتی شدن هرچند خیلی کم.
پ.ن2: من اینارو بدتر از همه خصوصیاتم میدونستم. ولی اگه چیزی هست که نگفتم شما بگین. (البته اگه خیلی بده آبرو داری کنین و E-mail بزنین.)
پ.ن3: من اینارو دعوت میکنم: نقاشچی باشی، پلپلک، پنجره، زودیاک، عقاید یک دلقک (بقیه هم دوس داشتن بنویسن خوب)
............................
بعد نوشت1: اینا با واسطه وارد بازی شدن:
بعدنوشت 2: سیندخت داره به بازی مراحل بعدی رو هم اضافه میکنه. به نظرم جالب اومد.
بعد نوشت 3: مثل اینکه خیلیا هم دارن بازی میکنن و لذت میبرن و هم دارن فحشم میدن. بشکنه این دست که نمک نداره. (زودیاک دهنت صافه. مگه نبینمت، تو شروع کردی...)

19 نظر:

زهرا ۱۵/۱۰/۸۸ ۲:۳۵ قبل‌ازظهر  

سلام
بابا ایول دست مریزاد چه بچه خوبی هستی:
فقط یه کم کمبود اعتماد به نفس داری اونم باید با برای شادی روحم حرف بزنی:
اگه اینا که گفتی اخلاقه بدته که خدا به داده اطرافیانه ما برسه

جيرجيرك ۱۵/۱۰/۸۸ ۹:۱۱ قبل‌ازظهر  

اختيار داريد، شما مهمان افتخاريه ما هستيد.

زودیاک ۱۵/۱۰/۸۸ ۱۰:۵۹ قبل‌ازظهر  

حالا ما باید چیکار کنیم!(چیقار قنیم!!؟؟؟)
اینجا 5 تا خصوصیت بنویسیم یا پست بدیم و 5 نفر دیگه رو دعوت کنیم ؟؟

پنجره ۱۵/۱۰/۸۸ ۱۲:۲۱ بعدازظهر  

یه خوصوصیت بد دیگه داری که همسرت در عذاب خواهد بود!!!
چرا؟
چون عادت داری بیست دقیقه با مسواک برقی به جون دندونای نازنینت بیفتی!
-----------------------------------
فکر نمیکنی صداش آدمارو میترسونه!
(انگار وسط یه غار دارن با اره برقی درخت میبرن)

عموفیروز ۱۵/۱۰/۸۸ ۱۲:۲۷ بعدازظهر  

برای زهرا:
آره من بچه ی خیلی خوبیم.
تازه یادم رف بگم مغرورم هستم. اعتماد به نفسمم کم نیست.
...........................
برای جیرجیرک:
سپاس از مهمانی خوبتان.
...........................
برای زودیاک:
حالا شما برید تو وب خودتون بنویسید بعد بیاد به من نظر بنویسید که نوشتید. بعد من بیام برا سما رو بخونم. بع شما هم هر چند نفر دیگرو که دوس دارید دعوت کنید. بعد ما...
...........................
برای پنجره:
آخ نمیدونی چه کیفی داره.
فک کن من و همسر آیندم به خاطر این قضیه طلاق بگیریم!
چقدم دندونام نازنینن!
کسی نبینه فکر میکنه خیلی خوشگلنا.
لامصبا نه قیافه دارن نه جنس خوبی.
دیدی این جنسای چینی رو!!!

زودیاک ۱۵/۱۰/۸۸ ۱۲:۴۰ بعدازظهر  

من نوشتم و 5 نفر رو هم معرفی نمودم!!!:دی

ناشناس ۱۵/۱۰/۸۸ ۱:۰۴ بعدازظهر  

درود...انگار داشتم تو خودم قدم میزدم..این همه شباهت برام عجیبه..ماه لی لی

شادي ۱۵/۱۰/۸۸ ۱:۰۸ بعدازظهر  

اينها همش هم بد نيست
گاهي خيلي هم خوبه
از دعوتتون سپاس

براندو ۱۵/۱۰/۸۸ ۲:۳۸ بعدازظهر  

خودت میدونی منم می دونم این روزا چرا اخلاقت عوض شده. یعنی بهتر شده!!!!!!!!
امیدوارم اینکه بد اعصبانی می شی رو یه جوری اصلاح کنی .

مژگان ۱۵/۱۰/۸۸ ۳:۰۲ بعدازظهر  

سلام
خیلی هم خوب!راستش توی این مدت آشنایی تقریبا تمام موارد رو دیدم ما تایید می کنم که همین جوری هم بمونی بی خیال تغییر،خطرداره!

هادی ۱۵/۱۰/۸۸ ۵:۱۶ بعدازظهر  

به به چه ایده جالبی
اما یه چیزی:
به نظرم بد یا خوب بودن بعضی از خصوصیاتت رو باید بذاری به عهده بقیه!
مثلا شاید من یا هر کس دیگه ای بعضی ازین چیزایی که گفتی،خصوصیت بد حساب نکنیم!
ولی در کل خیلی ایده جالبی بود....
سپاس!!!

سین دخت ۱۵/۱۰/۸۸ ۱۱:۵۲ بعدازظهر  

بد و خوبت قبوله اما کاش کمی از اینهمه تو خودت ریختن و تنهایی همه چی رو حل کردنات کم کنی
اینجوری خودت راحت تر می شی
البته الان به ما خوش می گذرهD:

عموفیروز ۱۶/۱۰/۸۸ ۲:۵۵ قبل‌ازظهر  

برای زودیاک:
سپاس
........................
برای ماه لی لی:
بیخود نیست که نوشته های تو انقدر تو ذهن من آشنا جلوه میدن. انگار از ناخوداگاهم سرچشمه گرفتن. خیلی وقتا زمزمه میکنمشون و خیلی وقتا شوکه میشم از این همه موسیقی حیرت آور و در عین حال آشنای کلمات.
سپاس دوست عزیز.
.........................
برای شادی:
میتونن خوب هم باشن.
خواهش.
.........................
برای براندو:
شیکا کنیم!
ممنون از امیدت. امیدوار باش. امید چیز خیلی خوبیه.
.........................
برای مژگان:
ممنونم که میتونی تحملم کنی.
اصولا اهل ریسک هستم. به ریسکش میارزه.
.........................
برای هادی:
من منظورم این بود که از نظر خودمون بنویسیم.
البته نظر تو بهجای خود درسته.
ایدهبرا من نیست. سپاس از صاحب ایده.
.........................
برای سیندخت:
سپاس از قبول کردنت.
خیلی دوس دارم بتونم. ولیدر میون گذاشتن خیلی از مشکلات قبل اینکه تا حدی براش راه حل پیدا نکرده باشم بیشتر آزارم میده. قبلا سعی کردم ولی اذیتم میکنه.
منم اینجوری خود آزارم دیگه.
ولی خوب نگو که جدیدا بیشتر با دوستان در میون نمیذارم. (اکثر مشکلات و احساسات درونیمو) چون تصمیم گرفتم.

نارنجی ۱۶/۱۰/۸۸ ۱۲:۲۶ بعدازظهر  

سلام بازی خیلی باحالیه ممنون از صاحب ایده
یه چیزی بگم خیلی سردو خشکی نمیدونم شایدم من اینجوری فک میکنه اونام کم کم درست میشه.

ناشناس ۱۶/۱۰/۸۸ ۳:۰۲ بعدازظهر  

ممنون از دعوتت عمو فیروز جان!...مناخلاق بد زیاد دارم وی یکی از چیزایی که حتما منم می نویسم مورد دومی ی که تو نوشتی با همان شدت و همان نتیجه!
...
می نویسم. (نقاشچی باشی )

زهرا ۱۶/۱۰/۸۸ ۴:۴۳ بعدازظهر  

سلام
الان که جوابت رو خوندم نظرم عوض شد خییییلی هم بچه خوبی نیستی>خوب نیست آدم اینقدر مغرور و از خود راضی باشه ها.

مژگان ۱۶/۱۰/۸۸ ۸:۰۷ بعدازظهر  

(بازی شده.
اینو نگفتی که مثل آب خوردن در مورد آدما قضاوت میکنی و مثل آب خوردن محکوم میکنی و بدون اینکه اجازه دفاع از خودش بدی میفرستیش بالای چوبه دار.
تازه بعدش که فهمیدی گلوی طرف رو ناز میکنی و میگی ببخشید که اعدامت کردم. )
ببخشید چون فکر کردم دیگه نمیری این بخش وبلاگ من اومدم اینجا جواب بدم.
1- من نمی تونم گلوی کسی رو که اعدام کردم ببوسم چون اسلام و...
2-متاسفانه و با شرمندگی باید عرض کنم این اتفاق فقط در مورد تو می افته دلیلش رو هم نمی دونم شاید چون خوبی .بازم به خاطر تمام اعدام ها ازت معذرت می خوام.

پلپلک ۱۶/۱۰/۸۸ ۱۱:۲۰ بعدازظهر  

سلام ..از اینکه منم دعوت کردین خیلی ممنونم.اما راستش خیلی کار سختیه تقریبا مطمعنم همه اون اخلاقای واقعا بدشون رو اعتراف نمیکنن دارم فکر میکنم من واقعا 5 تا اخلاق افتظاهم چیه که یه خودکشی اساسی توی پست بعدی بکنم ..این روزها از هر چی سرم رو گرم کنه استقبال میکنم از شروع اعتراف بازی هم تا اونجایی که به ضررم نشه ..درضمن شما ها که هنوز مجردین این جوری بند رو آب ندین دیگه هیچ کی طرفتون نمیاد اگه بیاد هم با دست پرو پیمون میاد اون وقت باید یه عمر ظلا لت بکشین !از من با تجربه! گفتن بود ..

عموفیروز ۱۶/۱۰/۸۸ ۱۱:۴۰ بعدازظهر  

برای نارنجی:
خودم میدونم برای آدمایی که دوست نیستن کلی انرژی منفی دارم البته تو دوست خوبی هستی ولی خوب همیشه در جمعی هستی که غریبه زیاده. در عین حالخودت میدونی گرمبودن با تو شماتت همسایه رو هم به همراه داره.البته فکر میکنم با وجود اتفاق اخیر تو زندگیم اوضا خیلیداره نرمالتر میشه.
.......................
برای نقاشچی باشی:
حتمن خوبیات انقدر هست که بدیا رو تحت پوشش قرار بده.
مرسی که مینویسی.
.......................
برای زهرا:
اگه یهموقع خواستی برای خودت اعتراف بنویسی حتمن بنویس که خیلیسریع درباره آدما قضاوت میکنی. ای بابا حالا ما یچی گفتیم تو جنبه داشته باش.
میخوای خوبیام رو هم بنویسم عاشقم شی؟؟!!!
........................
برای مژگان:
منم نگقتم میبوسی. گفتم ناز میکنی. تازه مگه بوسیدن مرده هم تو دین اسلام حرامه؟؟!!
من دلیلشو میدونم ربطی به تو نداره. اصولا اگه قرار باشه یه سنگ ازآسمون بیفته و یکی بمیره شک نکن اون منم. وی تو هم لطف داری. نگفتم که معذرت بخوای بیشتر بازی بود و fun!
.........................
برای پلپلک:
حالا مگه شماهایی که نگفتین و متأهلین چه گلی به سرتون زدین؟!! دی:
با این حال ترجیح میدم اگرم خدایناکرده کسی میخواد بیاد سراغ ما، اخلاقای بدمونو بیشتر بدونه و قبول کنه و بیاد. اونموقع بعدا نمیگه نگفته بودی...

درباره من

عکس من
اولش از یک عروسک شروع شد که گرچه اصلن وجود خارجی نداشت ولی من شبیهش بودم و اصلن احساس میکردم خود آن عروسک شده ام. معلم زبان انگلیسیم که البته اگر بخواهم شغلم را بگویم طراحی و عکاسی کار میکنم.

بشنوید