خدا حافظ!

تمام کلمه هایی که امشب بینمون ناگفته موند،
تمام قدمای لنگان تو،
شمار تمام آه کشیدنام که مثل بخار نفسم تو خیابون گم میشدن،
تمام یک جفت کفش سفید من،
با همه خستگی به دنبال آژانس گشتن و بدرقه تو،
تکرار همین جمله بود تو ذهنم:
سردمه. یه لیوان آب خنک بهم میدی رفیق!
(برای دوست بزرگوارم هادی)

10 نظر:

پلپلک ۸/۷/۸۸ ۱۲:۰۰ بعدازظهر  

سلام چقدر چند وقته رومنست زده بالا عمو فیروز ؟ همه اش ار اه و گل و بل بل و اینا مینویسی؟ خوش به حالت که حالت انقدر خرابه که شعرت میاد ..حال خراب برای خودش نعمت بزرگیه ..

سین دخت ۸/۷/۸۸ ۹:۲۷ بعدازظهر  

...
چقدر بزرگ می شی وقتی ...
جا نمی شم تو نگات و حرفات
ازم نخواه که انقدر بزرگ باشم
...
اونی که باید نیستم
اونی که هستم هم نیستم
اونی که باید بشکم هم نمی شم
...
نترسونم از بودن بی بودم
...
چقدر کوچیک می شم وقتی...

نارنجی ۹/۷/۸۸ ۱۲:۴۳ قبل‌ازظهر  

رفاقت که تمومی نداره مگه اینکه....

عموفیروز ۹/۷/۸۸ ۱۲:۵۱ قبل‌ازظهر  

مهربانی سین دخت!

عموفیروز ۹/۷/۸۸ ۱:۳۳ قبل‌ازظهر  

سلام نارنجی.
همانطور است.
رفاقت من نیز با آن بزرگوار تمام نشده.
اگر هم نوشتم خدا حافظ برای بدرقه اش بود. نه برای اتمام رفاقتم.

تقي كوچك ۹/۷/۸۸ ۱:۳۵ قبل‌ازظهر  

بعضي وقتا با خودم ميگم.
چه خوب شد دم كنكور به مشكل خوردم و نتونستم از اينجا برم.
چه خوب شد كه توي مسيري افتادم كه به اينجا ختم شد.
داشتن هادي ، تو ، سيندخت برام خيلي ميارزه.
خيلي بيشتر از همهء چيزهايي كه ندارم...

سپيده ۹/۷/۸۸ ۱۲:۴۵ بعدازظهر  

سلام ممنون كه سر زدين

ناشناس ۹/۷/۸۸ ۶:۴۴ بعدازظهر  

سلام

2 ساعته اوممدم وبلاگتون رو خوندم نميدونم چي نظر بدم يا از بي اصولي خودمه يا اينكه جملهي" قشنگ بود" به نظر مياد خيلي خشكه
ممنون كه سر زدين سپيده
sepideh-69.blogfa

مژگان ۹/۷/۸۸ ۷:۴۱ بعدازظهر  

سلام
اولا منم همیشه از فکرهای بزرگی که دارین از دوستیهایی که دارین می ترسم از لطف هایی که به همه می کنید با هر کس به اندازه ای که هست، نمی دونم چه جوری و با چه کلمه ای بنویسم.دوما من شکر بخورم بگم شما... هستین تستی که من گرفتم و جواب شما در حد نرمال بوده و باید باشه این توضیح ماله حداقل 10 به بالاهاست .شما ببخشید توضیحات من ناقص بوده .فردی که از مکانیسم ها استفاده نکنه مشکل داره باید باشن در یه حدی.بازم شرمنده

عموفیروز ۹/۷/۸۸ ۹:۴۳ بعدازظهر  

سلام مژگان.
اولا نترس. بادمجون بد آفت نداره. دوما لطف نیست. از خیلی هاتون کوچکترم و به هر طریق باید ابراز ارادت کنم.
دوما شوخی کردم به خدا.

درباره من

عکس من
اولش از یک عروسک شروع شد که گرچه اصلن وجود خارجی نداشت ولی من شبیهش بودم و اصلن احساس میکردم خود آن عروسک شده ام. معلم زبان انگلیسیم که البته اگر بخواهم شغلم را بگویم طراحی و عکاسی کار میکنم.

بشنوید